کمند امیر سلیمانی، بازیگر خوش چهره سینما و تلویزیون فارغ‌التحصیل بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی در سال 1376 می‌باشد. کمند امیر سلیمانی در سریال هایی مانند پدر سالار، همسایه ها و هوش سیاه بازی کرده است.کمند امیر سلیمانی در نوجوانی با بازی در فیلم ترنج (١٣٦٥) به سینما آمد.

دستان تتو شده کمند امیرسلیمانی

کمند

بیوگرافی کمند امیر سلیمانی

کمند امیر سلیمانی، فرزند سعید امیرسلیمانی (کارگردان و بازیگر تاتر).

خواهر سپند امیرسلیمانی (بازیگر).

فارغ التحصیل بازیگری و کارگردانی تاتر از دانشگاه آزاد اسلامی در سال ١٣٧٦.

شروع فعالیت کمند امیر سلیمانی در تئاتر با بازی در نمایش سنجاب ها در سال ١٣٥٩.

شروع فعالیت کمند امیر سلیمانی در تلویزیون از سال ١٣٦٠.

کمند امیر سلیمانی در نوجوانی با بازی در فیلم ترنج (١٣٦٥) به سینما آمد. اما در تلویزیون و با بازی در نقش آذر در مجموعه پدرسالار بود که به شهرت رسید. با هنرنمایی اش بازی در مجموعه همسایه ها بسیار مورد توجه واقع شد. کمند امیرسلیمانی در سینما هم موفق بود. او برای بازی قابل قبول و متفاوتش در فیلم قرمز در هفدهمین جشنواره فیلم فجر مود تقدیر قرار گرفت.

مصاحبه ای خواندنی با کمند امیر سلیمانی

کمند امیرسلیمانی بازیگری است که در اوج جوانی و روزهایی که می توانست پشت سر هم در سینما و تلویزیون کار کند، ترجیح داد به کشور امارات مهاجرت کند و اولویت برای بازیگری را کنار بگذارد. او شش سال با زندگی در دوبی سینما را از دور زندگی کرد،  گرچه مدام در رفت و آمد بود و با همین روند تجربه هایی را در فیلم ها وس ریال ها داشته است. او به عنوان کسی که سال ها با زندگی در خارج از کشور آن هم کشوری که فقط دو ساعت با هواپیما از ایران فاصله دارد، درباره تجربه تلخش از مهاجرت می گوید و معتقد است هیچ جایی نمی تواند رنگ و بوی زادگاه آدمی را داشته باشد. او به عنوان یک شاهد عینی نمونه خوبی بود تا درباره اقامت در یک سرزمین دیگر سخن بگوید.

شما به عنوان کسی که خارج از ایران زندگی کرده اید، می توانید درباره واقعی یا غیرواقعی بودن تصویری که سینمای ایران تا امروز از مهاجرت داشته است صحبت کنید، به نظرتان تا چه حد به روایت درست از مفهوم مهاجرت نزدیک شده ایم؟

شاید مشکلات مهاجرت خیلی کلیشه ای در سینمای ایران روایت شده باشد، اما این واقعی ترین تصویری است که از مهاجرت داشته ایم، چون درست است. همه کسانی که تجربه مهاجرت نداشته اند، رفتن به خارج از کشور را یک آرزو می دانند و آن را دست نیافتنی. اما من شش سال در کشوری بود که با همه امکاناتی که در اختیار شهروندان بود، چیزی را در خودش داشت که هیچ زادگاهی در خودش ندارد.

شما در بهترین و موفق ترین حال چیزی را در خارج از کشور گم می کنید که هرگز با حضور در وطنتان با آن مواجه نخواهید بود. فکر می کنید چرا تحصیل کرده های بزرگ و دکترها و مهندسان سرشناس بعد از گذشت سال ها و حتی در دوران بازنشستگی به ایران بر می گردند؟! چون هیچ جایی حال زادگاه را ندارد. بعضی از ایرانیان هم در خارج از کشور شخصیت و هویت خود را گم می کنند. من گاهی با افرادی در دبی رو به رو می شدم که انگار از یک کره دیگر آمده بودند.

چطور؟

در ایران نوعی مهربانی را می بینیم که ایرانی های خارج از کشور هرگز آن را ندارند. مثلا اگر در ایران یک نفر روی زمین بیفتد، چندین نفر سریع دست آن نفر را می گیرند و بلندش می کنند، اما در خارج از کشور گاهی ایرانیان برای هم پشت پا می گیرند تا هم وطنشان به زمین بیفتد. آن قدر برای من این موارد عجیب بود که در روزهایی آرزو می کردم مشتری های زیادی در کارم داشته باشم تا هرگز حاضر نشوم با ایرانی ها کار کنم.

چرا؟

مطمئنم که اگر همان آدم ها در ایران بودند، هرگز حاضر نبودند این همه رقابت ناسالم داشته باشند. آن جا همه یک نقاب روی صورت دارند. باید طوری باشد که همه زره بپوشیم و ماسک بزنیم. من به عنوان کسی که کار فرهنگی می کردم، نمی توانستم با دوستی معاشرت کنم که با او حرف مشترک داشته باشم. خانم های آن جا همه حرف ها و افکارشان در کفش های پاشنه بلند و کیف مارک دارشان خلاصه  می شد و این برای من خیلی سخت بود. اصلا معاشرت با آن ها طوری بود انگار به دهه 60 سفر کرده باشید و با دنیای اطراف ارتباط نداشته اند.

من همیشه گفته ام در ایران شما با تلفن کردن به پنج تن از دوستانتان و تماس با سوپر محل و تهیه ژامبون و نان می توانید بهترین اوقات را بگذرانید. اما در خارج از کشور لذتی این چنینی وجود ندارد! فقط امنیتی برای شغل در آن جا هست که ایران هنوز از این جهت مخصوص امنیت کاری خودش را ثابت نکرده است.

به نظر شما که خارج از کشور زندگی کرده اید، آیا یک بازیگر می تواند با مهاجرت به کشوری دیگر موفق شود؟

بازیگران هیچ وقت خارج از کشور موفق نمی شوند. درست مثل آن زمانی است که دکترهای هندی به ایران آمده بودند و در شهرستان ها فعالیت می کردند. اگر اتفاقی برای یکی می افتاد و قرار بود به دکتری مراجعه کند، با شنیدن هندی بودن آن سر باز می زد. ما بازیگران هم مثل همان دکترهای هندی هستیم، بنابراین من فکر نمی کنم بازیگران هم بتوانند در فضایی خارج از ایران هویت مورد نظر را پیدا کنند. هیچ بازیگر جهان سوم و آسیایی در هالیوود نمی تواند راه خود را به بهترین نحو پیدا کند. تعداد انگشت شماری بازیگر در سینمای شرق هست که به سرزمین غرب راه پیدا کرده اند و حضورشان هم چندان مداوم و گاهی اوقات چشم گیر نبوده است.

 

شما تجربه کار هنری در خارج از کشور را داشته اید؟

بله، تئاتری را با پدرم و سپند (برادرم) در دبی اجرا کردیم که اصلا قابل مقایسه با تجربه در ایران نیست. ضمن این که من در کشور هنرپروری هم زندگی نمی کردم، مثلا اگر در پاریس بودم که تئاتر رفتن یکی از کارهای روزمره شان بود و من قرار بود این تجربه را بیان و با تجربه در ایران مقایسه کنم موضوع فرق داشت، اما دبی تازه چند سال کوتاه است که سینما رفتن را تربیت و اساس تفریحات کرده است.

از این که چندین سال در ایران زندگی نکردید و زندگی کاری تان با این رفت و آمد تحت الشعاع قرار گرفت، پشیمان نیستید؟

به هر حال این ریسک بزرگی بود که من کردم و چون همه کارگردانان دوست دارند بازیگرشان هنگام کار در کنارشان باشند و من هم چون زندگی ام آن جا بود، نمی توانستم مثلا شش ماه برای یک سریال در ایران بمانم و این شرایط کاری من را سخت تر می کرد. اما می خواهم بگویم اصلا از این تجربه شش ساله پشیمان نیستم.

با این همه معایبی که می گویید، این حرفتان جالب است.

من چیزهایی را در آن جا تجربه کردم که هرگز پیش از آن نمی توانستم به آن دست پیدا کنم. دیدگاهم نسبت به کارم و زندگی تغییر کرده است. اگر من  این مهاجرت را نکرده بودم، نمی توانستم از دور به این زندگی و فعالیت نگاه و آن را بررسی کنم.

چه تغییری کردید؟

می توانم مشکلات کاری را کنار بگذارم، چون به آرامش و صبوری رسیدم. ضمن این که به تقدیر اعتقاد پیدا کرده ام و فکر می کنم باید برای کارهایی که دست تقدیر برای من به وجود می آورد، خوشحال باشم.

پس از برگشتن به ایران راضی هستید؟

اگر به من هر پیشنهادی بدهند و رقم های هنگفت هم در کار باشد، هرگز حاضر نیستم از ایران بروم! از این که برگشتم، خیلی خوشحالم.

فیلم شناسی کمند امیر سلیمانی:

* سینما

مظفرنامه (۱۳۸۶)

شبانه (۱۳۸۳)

شیدا (۱۳۷۷)

قرمز (۱۳۷۷)

مهریه بی‌بی (۱۳۷۳)

راز خنجر (۱۳۷۱)

چون ابر در بهاران (۱۳۶۹)

در آرزوی ازدواج (۱۳۶۹)

دخترک کنار مرداب (۱۳۶۸)

ترنج (۱۳۶۵)

با من از فردا بگو ۱۳۶۶

سفر عشق ۱۳۶۷

پاییز بلند ۱۳۷۲

قاعده بازی ۱۳۷۵

اگر تو نبودی ۱۳۸۵

شاید دوست شایددشمن ۱۳۸۷

شماره‌های انتظار ۱۳۹۰

بابای من خوانندس ۱۳۹۰

دروازهٔ روی هشت ۱۳۹۱

جایزه برای بازنده ها۱۳۹۱

رستم و سهراب ۱۳۹۲

جایزه‌ای برای قدرت ۱۳۹۳

*مجموعه تلویزیون

پای صحبت‌های باباعلی (۱۳۶۲)

مخمصه (۱۳۶۳–۱۳۶۲)

سواد‌آموزی (۱۳۶۳)

عقیق (۱۳۶۸)

آمیز قلمدون (۱۳۷۳)

همسران(۱۳۷۳)

پدرسالار (۱۳۷۴)

عیاران (۱۳۷۴)

دردسر بزرگ (۱۳۷۵)

بگذار آفتاب برآید (۱۳۷۸–۱۳۷۷)

همسایه‌ها (۱۳۷۹)

فرمان (۱۳۸۱)

داوطلب( ۱۳۸۲)

رسم شیدای( ۱۳۸۳)

مشق عشق( ۱۳۸۳)

پنجره (۱۳۸۵)

بی مقدمه (۱۳۸۵)

ساعت شنی (۱۳۸۵)

ماه عسل( ۱۳۸۷)

دفتر خانه شماره۱۳ (۱۳۸۸)

تبریز در مه (۱۳۸۹)

ملکوت (۱۳۸۹)

هوش سیاه (۱۳۸۹)

توطئه فامیلی (۱۳۹۰)

معمای شاه (۱۳۹۰)

یک لحظه دیرتر (۱۳۹۱)

دزد و پلیس (۱۳۹۱)

ویلای من (۱۳۹۲–۱۳۹۱)

هوش سیاه ۲ (۱۳۹۲)

بی قرار (۱۳۹۲)

شوخی کردم…! (۱۳۹۳–۱۳۹۲)

فاخته (۱۳۹۳)

مثل من مثل تو( ۱۳۹۳)

پریا(۱۳۹۵)

 

 

این خبر برای شما مفید بود؟
بر اساس رای ۱۳ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید: